کرامت یک
كرامت اول
يكى از معتمدين منطقه براى نويسنده نقل نموده:
«پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر محمّد و آل محمّد و با احترام قلبى نسبت به ساحت مقدّس باب المراد، حضرت قاسم بن على النقى عليهم االسلام، در سال
1370 در حالى كه دو فرزند دو ساله و شش ساله ام را سوار موتور نموده بودم، در خيابان شهداى بيدگل با مانعى برخورد نمودم كه موتور واژگون شد و متأسفانه دخترم حدود شش متر آن طرفتر پرتاب شد كه به شدت از ناحيه صورت و پارگى عصب و ضربات چشم مجروح گرديد. پس از مراجعه به چند پزشك و بيمارستان نقوى كاشان، به علت شدّت جراحات در صورت، در كاشان از معالجه آن مأيوس شدند. چه اينكه مىگفتند: «اگر روى فرزند شما عمل جراحى هم صورت گيرد، به احتمال قوى، توفيق بازگشت سلامتى كامل حاصل نمى شود.» از همه چيز نااميد شده بودم. در حالىكه يأس، تمام وجودم را فرا گرفته بود، هماهنگى هاى لازم را براى اعزام به تهران، بيمارستان مهر، انجام دادم و در زمانىكه در يك مغازه مشغول خريد براى تهران بودم، يكى از فاميل، احوال فرزندم را پرسيد. در همين حال، يكى از همكاران، به نام آقاى حاج احمد رهنما متوجه احوال فرزندم شد.
نشانى چند دكتر و كارگزار بيمارستان مهر را كه با او آشنا بودند به من داد و در پايان نشانىها گفت: يك دكتر بسيار خوب هم سراغ دارم كه تمام وقت بيماران خود را ويزيت مىكند و شفا مىدهد و راه او هم بسيار نزديك است و فقط يك توسّل خالص مىطلبد.» از او پرسيدم: «كى؟ كجا؟» گفت: «امامزاده قاسم عليه السلام.» حرف او در تمام وجودم اثر گذاشت و به همراه همسرم كه از سادات علويه است متوسّل به آقا امامزاده قاسم شديم و خالصانه آقا را واسطه به پيشگاه شفادهنده مطلق قرار داديم و از او خواستيم، به واسطهى اين شفيع، فرزندمان را شفا دهد. پس از آن، ساعاتى فرزندم به خواب رفت و پس از بيدارى حتى اثرات زخم نيز كه 48 ساعت پس از واقعه بود، روى صورتش نبود و كاملاً به حالت اول برگشت. وقتى اطبّا عكس قبل و بعد از شفاى فرزندم را ديدند، گفتند: «جز كار ائمّه و فرزندان وى به اذن خداوند كار ديگرى نيست.»
-- ارسال شده در سه شنبه 17 مهر 1397
-- ارسال شده در سه شنبه 17 مهر 1397