زندگینامه حضرت

ولادت حضرت قاسم ابن علی النقی (علیه السلام)

پس از آنکه زمام امامت و خلافت امام محمد تقي ((عليه السلام)) به نور ديده و فرزند برگزيده آن مقتداي امام ،جناب امام علي النقي ((عليه السلام)) منتقل گشت و آن حضرت بر مسند امامت متمکن گشت ؛ خالق عالم ، آن حضرت را فرزندي کرامت فرمود بسيار وجيه . آن بزرگوار اسم آن حضرت را قاسم مثني ، مسمي فرمودند و کنيه او را ابوعبيده و لقب آن حضرت را اباجعفر فرمودند . آن طفل را بسيار ملاقات مي فرمودند و مشتاق ديدار لقاي آن حضرت مي شدند تا اينکه آن حضرت به حد تکليف رسيد . آن بزرگوار دختر ابو اسحاق بن ابو زراره بن ابو جعفر را براي آن حضرت خواستگاري فرمودند .

ورود حضرت به چهل حصاران(بیدگل)

تا اينكه در حوالي قلعه گرکان ، سراپرده آن حضرت را بر پا نموده و آن حضرت و ديگران در خيمه هاي خود قرار گرفتند . گرکان که صاحب ايل جليل مي بود و در آن منزل قلعه ساخته و در آن قلعه متوطن مي بود . خبر به او رسانيدند که سلطاني در حوالي قلعه فرود آمده و لشکر و خويشان و کسان و بندگان و دستگاه عظيمي به همراه دارد . گرکان متعجب شده ، پسر ارشد خود را پي تفحص احوال از قلعه بيرون فرستاد . آن پسر وقتي به اردوي آن حضرت رسيد که آن حضرت در خواب تشريف داشتند و حضرات سادات همگي در خيمه هاي خود استراحت نموده بودند و خدام آن لشکر متعرض احوال آن پسر شده به طبع آن بد بخت گران آمده ، مراجعت به قلعه نمود و کيفيت را به عرض پدر رسانيد.  گرکان در درياي تفکر    غوطه ور گرديده ، يک نفر ديگر را از پي سراغ ، روانه آن اردو نمود ؛ آن قاصد چون به اردوي آن حضرت رسيد ، اتفاق در زماني بود که آن حضرت از خواب بر خاسته و به نماز جماعت مشغول بودند ؛ آن قاصد که آن احوال را ديد متعجب گرديد به دليل آنکه در آن زمان در ولايات نماز جماعت متعارف نبوده و کسي که به خدمت امام شرفياب نشده بود ، نماز جماعت را نديده بود و نمي دانست . آن قاصد درنزد يکي از خدام آن اردو آمده استفسار نمود ؛ آن خادم کيفيت را کماکان براي قاصد بيان کرد . هنگامي که قاصد به قلعه مراجعت نمود ؛ کيفيت اقامه نماز فرمودن حضرت با آن جماعت را براي گرکان ذکر نمود . گرکان تعجب نموده با عجله تمام با جمعيت بسيار از براي تماشا از قلعه بيرون آمدند و به تماشاي آن جماعت ايستاده و تعجب او زياد گرديد که اين دستگاه چه دستگاه و اين اوضاع چه اوضاعي است تا آنکه نماز آن حضرت به اتمام رسيد . گرکان به نزد آن حضرت آمده و بدون سلام کردن و جواب شنيدن در خدمت ايشان نشست . بعد از صحبت بسيار ، سؤال از نسب آن برگزيده قادر متعال نمود . خواجه معين الدين که خادم آن حضرت مي بود گرکان را از نسبت آن حضرت مطلع نمود ، چون آن حرام زاده اسم آن جناب را شنيد و فهميد که آن حضرت فرزند امام است از تعصب ، موهاي بدن آن ملعون هر يک مثل نيشتري از زير پيراهن او بيرون آمده ، رنگ او تغيير کرده و خواجه را گفت : شما مرخص نيستيد از اين منزل کوچ نماييد ، به جهت آنکه شما از مدينه فرار نموده ايد و مي خواهيد بر خليفه زمان خروج نماييد . حضرت اين سخن را شنيدند ؛ فرمودند ما را به خليفه کاري نيست . از پي شغل خود سفر مي رويم . گرکان خطاب کرد : اي جوان ، شما امام زاده هستيد و آنچه را در آسمان مي يافتم در زمين ، مراد مرا بر آورده است .آنچه دلم در پيَش مي شتافت در پس اين جهت نهان بود . اي جوان اين ولايت طالب جمال امام و امام زاده بوده و مي داشتند . حال از قوّت طالع تو به تولاي عصر، به دين جد و آبای تو در آمدند و مخالفت با سبيل نمودند و امروز ، روز انتقام است . آن حضرت فرمودند : رضا به قضا . پس گرکان به قلعه خود داخل گرديد .

سفر حضرت به سوی خراسان

چندي که از آن مرحله گذشت ، وي به عزم طوافِ مرقد پدر بزرگوار خود جناب علي بن موسي الرضا عليه تحية و الثنا از مدينه به سمت شهر طوس بار بسته ، عزيمت فرمودند و جمعيت بسياري در رکاب آن بزرگوار روانه شدند . و جناب ابو عبيده در آن سفر در رکاب پدر بزرگوار روانه مي بود تا آنکه به مقصد رسيدند . حدود شش ماه در آن اماکن مشرفه به زيارت آن سرور منور ، ساکن بوده و بعد از آن به مدينه مشرف گرديد . سال ديگر تخميناً يا کمتر يا بيشتر به جهت نور ديده خود بناي عروسي و زفاف فرمودند ؛ بعد از فراغت از عروسي ، آن حضرت شبي در عالم رؤيا چنان پنداشت که به خدمت جد بزرگوارش شرفياب شده . آن حضرت خطاب به وي فرمودند : که اي قاسم بسيار مشتاق جمال تو شدم به خانه من نمی آيی ؟ آن حضرت از شوق اين بشارت از خواب بيدار شده در خدمت با رفعت پدر بزرگوار عرض کرد يا ابتا  سر و جان گرامي به فداي سرکار شما باد . در عالم المعني به جنان ديدم که به خدمت جد بزرگوارم شرفياب شدم . آن جناب فرمودند : (ای قاسم بسيار اشتياق جمال تو را دارم چرا به خانه من نمی آيی ؟ ) هرگاه مرخص بفرماييد و اذن سفر دهيد دلم مي خواهد که به پا بوسي جدّ گرامي ام ( مقصود حضرت رضا عليه السلام است ) شرفياب شوم . آن روز هفده روز از ازدواج آن حضرت گذشته بود . آن حضرت فرمودند: ای بر گزيده من ، خود مختاري ، پس آن حضرت مجدد عرض کرد که مرا مرخص فرموده ، دستور سفر فرماييد . آن بزرگوار آن حضرت را اذن به رفتن دادند . از پی تدارک اسباب سفر نور ديده و فرزند برگزيده خود جناب ابو عبيده پرداخت. تا آنکه تدارک سفر به جهت آن حضرت فراهم آورده و با جمعي از سادات بني هاشمي و بني حسني و بني عقيلي و جعفري و موسوي و رضوي و اسمعيلی روانه سفر شدند . پس آن حضرت ، پدر بزرگوار را وداع نموده ، پاي مبارک به رکاب سعادت گذارده و بر مرکب قرار گرفته ، روانه راه گرديدند . و با دستگاه سلطنت ، منزل به منزل مسافت را طي مي نمودند تا به زمين ري(احتمالا تصحيفی رخ داده و کلمه ری در اصل بايد قم باشد ) نزول اجلال فرمودند و مدت چهل روز در آن منزل ساکن شده و به زيارت جناب فاطمه مشغول مي بودند . و روز چهل و يکم از آن منزل حرکت کرده تا آنکه در چهل حصاران ، منزل کردند .

توقف در قلعه گرکان

«تا اين كه در حوالى قلعه‏ گركان (محدوده ى فعلى حرم مطهر امامزاده) سراپرده ى آن حضرت را برپا نموده، آن حضرت و ديگران، در خيمه‏ هاى خود قرار گرفتند.گركان كه صاحب ايل جليل مى بود و در آن منزل قلعه ساخته، در آن قلعه متوطن بود، خبر به او رسانيدند كه سلطانى در حوالى قلعه، فرود آمده و لشگر و
خويشان و كسان و بندگان و دستگاه عظيمى به همراه دارد. گركان  متعج ب شده ،پسر ارشد خود را پى تفحص احوال، از قلعه بيرون فرستاد. آن پسر، وقتى بهاردوى آن حضرت رسيد كه آن حضرت در خواب تشريف داشتند و حضرات سادات، همگى در خيمه هاى خود استراحت نموده بودند و خدّام آن لشگر،
متعرّض احوال آن پسر شده و به طبع آ ن بدبخت، گران آمده، مراجعت به قلعه نمود و كيفيت را به عرض پدر رسانيد.گركان در درياى تفكر غوطه ور گرديده يك نفر ديگر را از پى سراغ، روانه آن اردو نمود. آن قاصد، چون به اردوى آن حضرت رسيد، اتّفاق در زمانى بود كه آن حضرت از خواب برخاسته و به نماز جماعت مشغول بودند. آن قاصد، آن احوال راديد؛ متعجب گرديد؛... . قاصد گركان پس از مشاهده نماز جماعت و شكوه بسيار آن و انتقال به گركان و آمدن گركان و ديدن آن اجتماع باشكوه، در پى سؤال درآمد كه اين شخص كيست؟

در ادامه‏ ى تذكره چنين آمده است:
خواجه معين ‏الدّين، خادم امامزاده، اصل و نسب امامزادگان را به گركان معرّفى كرده و پس از شنيدن اصل و نسب او... موهاى بدن آن ملعون، هر يك مثل نيشترى از زير پيراهن او بيرون آمده، رنگ او تغيير كرد و خواجه را گفت: 
«شما مرخص نيستيد از اين منزل كوچ نماييد، به جهت آنكه شما از مدينه فرار نموده ايد و مى‏خواهيد بر خليفه زمان خروج نماييد... امروز، روز انتقام است.» آنحضرت فرمودند: «رضا به قضا.» پس گركان به قلعه خود داخل گرديد.»

دو مرتبه امامزاده جد بزرگوارش را در خواب می بیند

ما ابتدا دو قسمت از متن تذكره را در همين رابطه ذكر كرده، سپس به ذكر نكته هاى آن را خواهيم پرداخت:


خواب اول :


«امام  عليه السلام، جهت نور ديده‏ خود، بناى عروسى و زفاف فرمودند. بعد  از فراغت از عروسى، آن حضرت، شبى در عالم رؤيا چنان پنداشت كه به خدمت جدبزرگوارش شرفياب شده. آن حضرت، خطاب به وى فرمودند كه: «اى قاسم! بسيار مشتاق جمال تو شدم؛ به خانه من نمى آيى؟» آن حضرت، از شوق اين بشارت، از خواب بيدار شده در خدمت با رفعت پدر بزرگوار عرض كرد يا ابتا! سر و جان گرامى به فداى سركار شما باد! در عالم‏المعنى به جنان ديدم كه به خدمت جد بزرگوارم شرفياب شدم. آن جناب فرمودند: «اى قاسم بسيار اشتياق جمال تو را دارم چرا به خانه من نمى‏ آيى؟» هرگاه مرخص بفرماييد و اذن سفر دهيد، دلم مى‏خواهد كه به پابوسى جدّ گرامى‏ ام (مقصود امام رضا  عليه السلام) شرفياب شوم.» آن روز، هفده روز از ازدواج آن حضرت گذشته بود. آن حضرت فرمودند: «اى برگزيده من! خود،مختارى.» پس آن حضرت مجدد عرض كرد كه: «مرا مرخص فرموده، دستور سفر فرماييد.» آن بزرگوار، حضرت را اذن به رفتن دادند. از پى تدارك اسباب سفر نورديده و فرزند برگزيده ‏ى خود، جناب ابوعبيده پرداخت. تا آنكه تدارك سفر به
جهت آن حضرت فراهم آورده و با جمعى از سادات بنى هاشمى، بنى حسنى،بنى عقيلى، جعفرى، موسوى و رضوى و اسماعيلى، روانه ى سفر شدند. پس آن حضرت، پدر بزرگوار را وداع نموده، پاى مبارك بر ركاب سعادت نمودند تا به زمين رى نزول اجلال فرمودند و مدت چهل روز، در آن منزل ساكن شده و به زيارت
جناب فاطمه (حضرت معصومه  عليهاالسلام) مشغول بودند و روز چهل و يكم، از آن منزل، حركت كرده تا آنكه در بیدگل(چهل حصاران)كردند.»

خواب دوم :

:حضرت امامزاده قاسم  عليه السلام در اثناء جنگ با دشمن، بدين‏ صورت آمده
«در آن وقت، آن حضرت را غم عالم بر دل جاى گرفت و خواب، عنان آنحضرت را گرفته، در جوار خود بربود. در عالم المنام، آن حضرت بديد، وفات فرموده و ديد، جمال باكمال جد بزرگوار خود را و كيفيت را به عرض اقدس همايون آن بزرگوار رسانيد. حضرت، رفتن به بهشت را به آن نور ديده خود فرمودند؛ آن حضرت، از خوشحالى از خواب هولناك و مضطرب برجسته

 
بيان نكته ها. مسئله ى خواب، يكى از راه هاى رسيدن به واقعيت مى‏ باشد و در پاره‏ اى ازموارد، خواب وسيله ى خوبى براى كشف حقيقت است البته ما دو نوع خواب داريم: يكى خواب صادق و ديگرى كاذب كه مسلما منظور از خوابى كه وسيله شود، خواب صادق ـ با تمامى شرايط آن ـ مى‏ باشد.حضرت امامزاده قاسم  عليه السلام در عالم رؤيا، سعادتمندى مى‏ شود كه به محضر وجود مقدّس ثامن الحجج، على‏ بن موسی ‏الرضا  عليه السلام، مى رسد و آن حضرت، او رادعوت به زيارت خود مى‏كند.هفده روز از زمان ازدواج امامزاده با دختر ابواسحاق گذشته كه روانه سفر مى‏ شود.

اين نكته در تذكره بيان نشده كه آيا با همسرش روانه سفر مى‏شود يا نه؟
ولى احتمال اينكه با همسرش به سفر رفته باشد، بعيد به نظر نمى‏ رسد. امامزاده‏ ى بزرگوار، با اذن امام دهم  عليه السلام قصد سفر كرده است و اين بيانحاكى از آن است كه سفر امامزاده، يك سفر عادى و معمولى به حساب نبوده و ايشان، تنها به جهت زيارت جد بزرگوارش عزم سفر نكرده است؛ چه اينكه
تعدادى از سادات، او را همراهى مى‏كردند و اين همراهى كردن نشانه‏اى است بر اينكه هدف امامزاده، علاوه بر قصد زيارت جدش، سفرى تبليغى نيز بوده استاذن امام، اين نشانه را بيشتر تقويت مى‏كند. اللّه اعلم
امامزاده و همراهان در منطقه رى نزول اجلال كرده‏اند كه به احتمال قوى، منظور، توقف در شهر مقدّس قم مى‏باشد؛ به دليل اينكه به مدت چهل روز به زيارت حضرت فاطمه‏ ى معصومه  عليه السلام شرفياب شده و ديگراينكه منطقه ى قم در آن روز، جزئى از ولايت رى محسوب مى‏شده است. مطلب ديگر اينكه مسير
حركت امامزاده و همراهان به‏  سوى حرم رضوى از مسيرى كه از قم و بیدگل (چهل حصاران)و سپس عبور از كوير و طبس و رسيدن به مرو بوده، خواهد بود و ديگر اينكه به چه دليل امامزاده و همراهان به مدت چهل روز در قم توقف كردنددر متن تذكره، اشاره‏اى به اين مطلب نشده است؛ به‏ هرحال به غير از مسئله‏ ى
زيارت و تبليغ، راه ديگرى متصور نيست در خواب دوم امامزاده، جد بزرگوارش، او را به دو نكته آگاه مى‏سازد: يكى آنكه زمان عروج ملكوتى او نزديك است؛ چه اينكه اين رؤيا در زمانى اتّفاق مى ‏افتد كه امامزاده در حال مبارزه با دشمن اهل‏بيت بوده است و ديگر اينكه او را بشارت به بهشت مى‏دهد و اين مقام عظيم شهادت در عالم رؤيا توسط حجّت خدا به او ارائه مى‏شود و اينكه اولين پاداش مجاهدتش دخول در بهشت الهى است. مطلب ديگر اينكه در متن تذكره آمده: «امامزاده از خواب، هولناك بيدارشد» كه به نظر مى‏رسد تعبير هولناك نمودن آن هم رؤيايى كه در آن مشاهده‏ ى امام معصوم و بشارت به بهشت باشد، اين است كه شدت درگيرى به اندازه‏اى بودهكه منجر به شهادت او مى‏شود. اللّه اعلم.

از خواب اول استفاده مى‏ شود كه امامزاده به نوعى تربيت يافته كه رعايت ادب نسبت به پدر بزرگوار خود را نموده و چند بار از روى ادب از پدر خود درخواست اجازه دارد و ديگر اينكه مسئله ولايت مدارى آن حضرت مطرح مى‏شود و سفرش حتما بايد با اذن حجّت خدا باشد